تا زمانی که ناخودآگاه را به خودآگاه تبدیل نکنیم؛ ناخودآگاه نمی تواند بر ما تاثیر بگذارد.
ما باید ناخودآگاه خود باشیم.
این همان خطر قدیمی و تاریخی است که انسان اولیه «که این قدر به آن نزدیک بود»
به طور غریزی آن را می شناخت و از آن می ترسید.
آگاهی او هنوز قطعی نبود و می لنگید.
میزان آگاهیش هنوز کودکانه بود و تازه از اعماق آب های باستانی سر برون آورده بود.
موج ناخودآگاه به سادگی می توانست از روی آگاهی انسان عبور کند، و باعث شود تا او خودش را فراموش کند و کارهایی انجام دهد که برای خودش هم عجیب باشد.
بنابر این، انسان های اولیه از حرکات غیر قابل کنترل وحشت داشتند، چون تحت تاثیر آنها آگاهی از بین می رفت و جای خود را به حس مالکیت می داد.
در نتیجه، همه ی فعالیت های انسان در راستای تقویت حس آگاهی بود.
هدف آیین ها هم همین بود؛
آنها سد ها و دیوارهایی بودند که خطرات ناخودآگاه، یا مخاطرات روح را دفع می کردند.